آموزش زبان انگلیسی

کانال آموزش زبان انگلیسی بیسفون

آموزش زبان انگلیسی

کانال آموزش زبان انگلیسی بیسفون

در این وبلاگ پیام های ارسالی از شبکه اجتماعی بیسفون ذخیره می‌شود

آخرین مطالب

۳۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

Survive

[کانال آموزش زبان بیسفون]

http://bpn.io/gbpn


آشنایی با کلمه

Survive


http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/survive


** این کلمه یک فعل بوده و به معنای "نجات یافتن", "دوام آوردن ", "بیشتر عمر کردن از کسی" میباشد. البته در جملات مختلف مفهمومهای متفاوتی را میتواند بیان کند. با مثالهایی که در مورد آن ارایه میشود, میتوانید به کاربرد آن پی ببرید.


- She was the last surviving member of the family.

- او آخرین عضو بازمانده از خانواده بود.

- member

- عضو یک مجموعه

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/member



- I can't survive on 40$ a week.

- من نمیتونم با هفته ای ۴۰ دلار دوام بیارم. (این مبلغ خیلی کم است)


- The company managed to survive the crisis.

- شرکت توانست از بحران نجات پیدا کند. (دوام بیاورد)

- manage

- توانایی انجام کاری

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/manage



- Many birds didn't survive the severe winter.

- بسیاری از پرندگان نتوانستند از پس زمستان سخت برآیند. (در زمستان سخت دوام نیاوردند)

- severe

- سخت - شدید

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/severe



- She survived her husband by ten years.

ـ او از شوهرش ۱۰ سال بیشتر عمر کرد.

- husband

- شوهر

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/husband


** اسم فاعل این فعل کلمه "Survivor" و به معنی "بازمانده" میباشد.


http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/survivor


- He is the last survivor.

- او آخرین بازمانده است.


- There were no survivors in the plane crash.

- هیچ بازمانده ای در سقوط هواپیما وجود نداشت.


- plane

- هواپیما

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/plane


- crash

- تصادف کردن - سقوط کردن هواپیما

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/crash


** اسم این فعل, کلمه "survival" و به معنی "بقا" میباشد.

- The struggle/battle/fight for survival.

- کشمکش/نبرد/مبارزه برای بقا (تنازع بقا)


- struggle

- کشمکش - تقلا


http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/struggle


- battle

- نبرد

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/battle


- fight

- مبارزه

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/fight



- The survival of the fittest.

- این یک عبارت اصطلاحیست و اشاره به این نکته دارد که کسانی میتوانند دوام بیاورند که به بهترین شکل بتوانند خود را با شرایط وفق بدهند. مثلا در شرایط بد اقتصادی, شرکتهایی دوام می آورند که بتوانند بهترین تصمیمات را با توجه به شرایط بگیرند که البته خیلی از این تصمیمات جبریست.

مبدا این اصطلاح, علم زیست شناسی است اما به مرور زمان در بقیه حوزه ها و موضوعات نیز به کار برده شده است.

  • محمود از گیلان
  • ۰
  • ۰

عکس

  • محمود از گیلان
  • ۰
  • ۰

Pull leg

[کانال آموزش زبان بیسفون]

http://bpn.io/gbpn


آشنایی با اصطلاح 

Pull Leg


کلمه "pull" یک فعل و به معنای "کشیدن" (در مقابل هل دادن) و "leg" هم به معنای "پا" میباشد و معنای لغوی آن یعنی "پا را کشیدن". اما در معنی اصطلاحی, زمانی به کاربرده میشود که برای شوخی کردن با کسی حرف یا موضوعی را بیان میکنیم که واقعیت ندارد و طرف مقابل در جواب آن حرف, سوالی مانند: "شوخی میکنی؟" را میپرسد. این عبارت نقش آن سوال را بازی میکند.


با دقت در مثالهای زیر, کاربرد این عبارت را درک خواهید کرد:


Alice: They invited me to be a judge in a TV show.

Bob: Really? You're pulling my leg.


آلیس: آنها من را به عنوان داور در یک برنامه تلویزیونی دعوت کردند.

باب: واقعا؟ داری با من شوخی میکنی.



- Are you serious about moving back or are you pulling my leg?

- تو در باره برگشتن جدی هستی یا داری با من شوخی میکنی؟


- I didn't know he believed me. I was just pulling his leg.

- نمیدونستم (حرف) من رو باور کرد. من فقط داشتم باهاش شوخی میکردم (سر به سرش میذاشتم)


- You're pulling my leg, aren't you?

- تو داری با من شوخی میکنی (سر به سرم میذاری). مگه نه؟



- You're pulling my leg because you think I am gullible.

- تو سر به سرم میذاری چون فکر میکنی من ساده (زودباور) هستم.



همانطور که در جملات بالا دیده میشود,در این اصطلاح بین دو کلمه "pull" و "leg", ضمیر ملکی (my, his, your..) قرار میگیرد.


نکته دیگر آنکه در جملاتی که با این عبارت برخورد میکنید, قبل از ترجمه, اطمینان حاصل کنید که معنای لغوی مد نظر بوده یا معنای اصطلاحی.

مثال:


- Pull your leg toward your chest.

- پای خود را به سمت سینه بکشید (جمع کنید)



عبارات مترادفی با این اصطلاح وجود دارند که به مرور به آنها اشاره خواهیم کرد.



- Invite

- دعوت کردن

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/invite



- Judge

- قاضی, کارشناس, قضاوت کردن, داوری کردن

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/judge



- Serious

- جدی

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/serious



- Believe

- باور داشتن, اعتقاد داشتن

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/believe



- Because

- برای اینکه, چون

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/because



- Gullible

- ساده, زودباور

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/gullible



- Toward

- به سمت, به طرف

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/toward



- Chest

- قفسه سینه

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/chest

  • محمود از گیلان
  • ۰
  • ۰

عکس

  • محمود از گیلان
  • ۰
  • ۰

ماضی بعید

[کانال آموزش زبان بیسفون]

http://bpn.io/gbpn


در ادامه مباحث گرامر, به معرفی زمان ماضی بعید (گذشته کامل ساده در انگلیسی) میپردازیم. ماضی بعید به فعلی در گذشته اشاره دارد که قبل از یک فعل دیگر که آنهم در گذشته رخ داده است, انجام گرفته است. به عنوان مثال در زبان فارسی میتوان به این مثال اشاره کرد: 

"وقتی به آنجا رسیدم, آنها رفته بودند." 

هر دو فعل در زمان گذشته انجام شده اند و رفتن آنها که قبل از رسیدن من رخ داده است, دارای زمان ماضی بعید است.


نحوه ساخت زمان ماضی بعید ساده است. بعد از فاعل, از فعل کمکی "had" و بعد از آن از قسمت سوم فعل (pp) استفاده میکنیم.


- When I got there, they had gone.

- وقتی به آنجا رسیدم, آنها رفته بودنذ.


- He suddenly remembered that he hadn't locked the door.

- او ناگهان به خاطر آورد که در را قفل نکرده بود.


http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/suddenly

- ناگهان


- http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/remember

- به یاد آوردن - به یاد داشتن



دو حرف ربط "before" (قبل از) و "after" (بعد از) در جملات ماضی بعید, زیاد به کار برده میشوند.


- They had gone before I got there.

- آنها رفته بودند قبل از اینکه من آنجا رسیدم (برسم).


- I got there after they had gone.

- من به آنجا رسیدم بعد از اینکه آنها رفته بودند.



نکته۱) در طرفین "before" و "after" زمانهای ماضی بعید و ماضی ساده استفاده میشوند. که با توجه به معنی "before" و "after" محل قرارگیری این زمانها در طرفین آنها مشخص است.


نکته۲) اگر در جملاتی که از "before" و "after" استفاده میشود, فاعل هر دو فعل یک شخص باشد, فعل بعد از "before" و "after" به صورت "ing" هم میتواند بیان شود:


- I'd (I had) done my homework before I left home.

- I'd (I had) done my homework before leaving home.

- قبل از ترک خانه, تکالیفم را انجام داده بودم.



- I left home after I had finished my homework.

- I left home after finishing my homework.

- بعد از انجام تکالیفم, خانه را ترک کردم.



یکی دیگر از حروف ربطی که در ارتباط با ماضی بعید استفاده میشود, "because" (برای اینکه, چون که) میباشد:


- He was upset because he had lost his money.

ـ اون ناراحت بود چونکه پول خود را گم کرده بود.


نکته۳) قبل از "because" , گذشته ساده می آید و بعد از آن, جمله با دو الگوی معلوم و مجهول مطرح میشود که چون ما هنوز با الگوی مجهول آشنا نشده ایم, فقط الگوی معلوم را ذکر کردیم.


نکته ۴) همانند ماضی نقلی, در ماضی بعید نیز از "already" (پیش از آن) استفاده میشود. به محل قرارگیری آن دقت کنید:


- Alice didn't want to go to the cinema, because she had already seen the movie.

- آلیس نمیخواست به سینما برود, چرا که پیش از آن (قبلا), فیلم را دیده بود.


همانند ماضی نقلی, فعل کمکی که در ماضی بعید به کار میرود "had" جز گرامر است و معنی لغوی ندارد. به مثال زیر دقت کنید:


- I had had enough time to fully prepare the project before presenting.

- من وقت کافی داشتم تا به طور کامل آماده کنم پروژه را قبل از ارایه (معرفی) کردن.


در این جمله, "had" اول جز گرامر و فعل کمکی است که معنای لغوی ندارد اما "had" دوم, فعل اصلی است و قسمت سوم فعل "have" به معنای داشتن است.

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/enough

- کافی



تمرین: جمله زیر را تحلیل و معنی کنید:


- All the chances he had had had had no effect on his life.




زمان ماضی بعید با وجود اینکه ساختار ساده ای دارد اما پر کاربرد است و در بیان موضوعاتی که مربوط به گذشته میباشد میتوانید به خوبی برای بیان منظور خود از آن استفاده کنید.

  • محمود از گیلان
  • ۰
  • ۰

ترجمه متن قبلی

[کانال آموزش زبان بیسفون]

http://bpn.io/gbpn


در روزهای گذشته, متنی برای تمرین ارایه شد. در این پست ترجمه آن را در اختیار شما قرار میدهیم.



The boy saw a man appear behind the counter.

پسرک مردی را دید که پشت پیشخوان ظاهر شد.


"I can clean up those glasses in the window, if you want," said the boy. "The way they look now, nobody wants to buy them.

"من میتونم اون لیوانهای پشت پنجره رو تمیز کنم, اگه بخواید", پسرک گفت. "این جوری که الان هستند, هیچکس نمیخواد اونها رو بخره"



The man looked at him without responding.

مرد به اون نگاه کرد بدون اینکه جوابی بده.

 

"In exchange, you could give me something to eat."

"در عوض شما میتونید یه چیزی برای خوردن به من بدید"


The man still said nothing and the boy sensed that he had to make a decision himself. Taking the jacket out, he began to clean the glasses.

مرد همچنان چیزی نگفت و پسرک حس کرد که خودش باید تصمیم بگیره (دست به کار بشه). بعد از درآوردن ژاکت, شروع کرد به تمیز کردن لیوانها.


After completing the cleaning, he asked the man for something to eat. "Let's go and have lunch," said the crystal merchant.

بعد از تمام کردن تمیزکاری, از مرد چیزی برای خوردن خواست. "بریم ناهار بخوریم", فروشنده کریستال گفت.


He put a sign on the door, and they went to a small cafe nearby. As they sat down at the only table in the place, the crystal merchant laughed.

او (فروشنده) یک تابلویی روی در قرار داد و آنها به کافه کوچکی در آن نزدیکیها رفتند. بعد از اینکه آنها روی تنها صندلی که آنجا بود نشستند, فروشنده کریستال خندید.


"You didn't have to do any cleaning," he said. "The Koran requires me to feed a hungry person."

"مجبور نبودی چیزی رو تمیز کنی", او (فروشنده) گفت. "قرآن به من دستور داده که به آدم گرسنه غذا بدم"


"Well then, why did you let me do it?" the boy asked.

"اگه اینطوره, چرا گذاشتید تمیز کنم؟" پسرک پرسید.


"Because the crystal was dirty. And both you and I needed to cleanse our minds of negative thoughts."

"چون (ظرف) کریستال کثیف بود. و هر دوی ما احتیاج داشتیم ذهنامون رو از فکرهای منفی پاک کنیم"




- appear

ظاهر شدن - نمایان شدن

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/appear



- in exchange

- در عوض

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/exchange



- make decision

- تصمیم گرفتن

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/decision



- nearby

- نزدیکی

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/nearby



- merchant

- تاجر - فروشنده

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/merchant



- require

- احتیاج داشتن - دستور دادن

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/require




برگرفته از کتاب "The Alchemist" (کیمیاگر) اثر Paulo Coelho

  • محمود از گیلان
  • ۰
  • ۰

عکس

  • محمود از گیلان
  • ۰
  • ۰

لغات جدید

[کانال آموزش زبان بیسفون]

http://bpn.io/gbpn


برای در دسترس قرار دادن تلفظ کلمات و راحتی زبان آموزان عزیز, از این به بعد, پس از معرفی کلمه جدید, یک لینک اینترنتی قرار میگیرد که با کلیک کردن روی آن به بخش تلفظ آن کلمه در سایت یکی از دیکشنریهای معتبر, هدایت میشوید و در آنجا با کلیک کردن روی دکمه مربوط به تلفظ (که روی آن کلمه Pronunciation و عکس یک بلندگو قرار دارد), میتوانید به تلفظ کلمه مورد نظر گوش دهید. با توجه به سرعت اینترنت شما, صدای تلفظ بعد از چند ثانیه شنیده خواهد شد. 




آشنایی با 

Although


http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/although


۱) این کلمه, یک حرف ربط و به معنای "اگر چه" میباشد. این کلمه دو جمله را در عین تناقض به هم ربط میدهد. البته این تناقض به معنی تضاد کامل نیست بلکه بیشتر به معنای نوعی خلاف انتظار ظاهر شدن میباشد. در جملاتی که از این کلمه در آن استفاده میشود, ابتدا یک موضوعی به عنوان زمینه و شرایط مطرح میشود و در بخش دیگر, موضوعی که علیرغم شرایط گفته شده, رخ داده است بیان میشود. از نظر مفهومی, ترکیب ساده ایست چون مشابه آن در فارسی استفاده میشود.


ابتدا مثال فارسی این عبارت را ذکر میکنیم:


- او اگرچه (با اینکه) خسته بود, اما با بچه ها بازی کرد.

- او اگرچه (با اینکه) از موضوع آگاه بود اما چیزی نگفت.


حال به مثالهای زیر توجه کنید.


- Although the play field was very muddy, the match continued.

- اگرچه زمین بازی خیلی گِلی بود, اما مسابقه ادامه یافت.


نکته ای که در مورد جملات although باید در نظر باشید آن است که ما در ترجمه یا بیان فارسی این مفهوم بعد از گفتن بخش اول, از "اما" استفاده میکنیم اما در جملات انگلیسی از "but" (اما) استفاده نمیشود و به جای آن علامت کاما "," استفاده میکنیم. در حقیقت این علامت کاما جزء گرامری است و آوردن آن در جمله ضروریست.


- muddy 

- گِلی

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/muddy


- field

- زمین - محوطه

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/field




- She ​walked ​home by herself, although she ​knew that it was ​dangerous.

- اگرچه او میدانست که خطرناک است اما تنها به خانه رفت.


همانطور که میبینید بخش اول میتواند بعد از بخش دوم بیان شود. از نظر معنایی, هر بخش که مورد تاکید است در ابتدا می آوریم.


- dangerous

- خطرناک


http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/dangerous



۲) معنای دیگر "although", "اما" میباشد.


- She'll be coming ​tonight, although I don't ​know ​exactly when.

- او امشب خواهد آمد, اما من دقیقا نمیدانم چه زمانی.


- tonight

- امشب

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/tonight



- exactly

- دقیقا

http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/exactly



برای "although" کلمات و عبارات مترادفی وجود دارند که به مرور به آنها اشاره میکنیم.

  • محمود از گیلان
  • ۰
  • ۰

سایت خبری

[کانال آموزش زبان بیسفون]

http://bpn.io/gbpn


برای آشنایی با کلمات جدید, تیتر دو سایت خبری را انتخاب کرده ایم. به جای نام خبرگزاری از AAAA استفاده شده است:


* The latest news and headlines from AAAA News. Get breaking news stories and in-depth coverage with videos and photos.


* Find the latest breaking news and information on the top stories, weather, business, entertainment, politics, and more.


- latest

ـ آخرین و تازه ترین


- Headlines

- عناوین (اخبار)


- breaking news

- اخباری که به خاطر مهم بودن, با قطع برنامه های در حال پخش, به اطلاع بینندگان یا شنوندگان میرسد. در کل به معنای خبرهای جدید مهم


- in-depth

- با ذکر جزییات, کامل


- coverage

ـ پوشش


- top

- مهم, معروف, رده بالا


- story

- داستان - در اینجا به معنی موضوع خبری 


- weather

- آب و هوا


- Entertainment

- سرگرمی


- Politics

- سیاست

  • محمود از گیلان
  • ۰
  • ۰

داستان کوتاه

[کانال آموزش زبان بیسفون]

http://bpn.io/gbpn


متن زیر از یک کتاب داستان انتخاب شده است (با اندکی تغییر). افعال به کار رفته در این متن, غالبا گذشته ساده میباشند. در حین خواندن متن سعی کنید این زمان و زمانهای دیگر را شناسایی کنید و همچنین به نحوه استفاده از افعال برای بیان منظور مورد نظر توجه کنید. قبل از مطالعه متن, به چند کلمه و عبارتی که در متن داستان آمده, اشاره میکنیم.


- cleanse

- پاک کردن


- merchant

- تاجر - فروشنده


- nearby

- در نزدیکی


- sense

- حس (کردن)


- appear

- ظاهر شدن


- look

- دیدن - به نظر رسیدن


- in exchange

- در عوض


- make decision

ـ تصمیم گرفتن





عبارت دیگری در متن وجود دارد که بعدا به آن مفصلا اشاره خواهیم کرد عبارت زیر است:


- have to

 این عبارت به معنای مجبور بودن میباشد و بعد از آن فعل می آید. در حالتی که به صورت مثبت به کار برده شود, آن را "باید" و در صورت منفی بودن, آن را به صورت صرف "مجبور نیست" به کار میبریم. 


- You have to get up on time.

- تو باید سر وقت بیدار شوی.


- You didn't have to go there.

- تو مجبور نبودی به آنجا بروی.




The boy saw a man appear behind the counter.


"I can clean up those glasses in the window, if you want," said the boy. "The way they look now, nobody wants to buy them."


The man looked at him without responding.


"In exchange, you could give me something to eat."


The man still said nothing and the boy sensed that he had to make a decision himself. Taking the jacket out, he began to clean the glasses.


After completing the cleaning, he asked the man for something to eat. "Let's go and have lunch," said the crystal merchant.


He put a sign on the door, and they went to a small cafe nearby. As they sat down at the only table in the place, the crystal merchant laughed.


"You didn't have to do any cleaning," he said. "The Koran requires me to feed a hungry person."


"Well then, why did you let me do it?" the boy asked.


"Because the crystal was dirty. And both you and I needed to cleanse our minds of negative thoughts."



در قدم اول, افعال را شناسایی کنید و در قدم بعدی سعی کنید معنی جملات را تا حد امکان درک کنید.

ترجمه متن در روزهای آتی ارایه میگردد.

  • محمود از گیلان