انال آموزش زبان بیسفون]
http://bpn.io/gbpn
آشنایی با کلمه
Prove
http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/prove
نقش اصلی این کلمه, فعل بوده و به معنای "ثابت کردن" میباشد و در تقسیم بندی کلمات پرکاربرد قرار میگیرد. مثالهایی که ارایه میشوند کاربردهای رایج این کلمه را نشان میدهند.
Alice: You are not telling the truth.
Bob: Prove it.
آلیس: تو حقیقت را نمیگویی.
باب: (این را) ثابت کن.
- He felt he needed to prove his point.
- او احساس کرد که احتیاج دارد (به بقیه) ثابت کند که او درست میگوید.
- felt
- گذشته فعل feel
http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/felt
- feel
- احساس کردن
http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/feel
( این کلمه را با کلمه زیر اشتباه نگیرید)
- fill
- پُر کردن
http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/fill
- What are you trying to prove?
- تلاش میکنی چه چیزی را ثابت کنی؟
- try
- سعی کردن - تلاش کردن
http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/try
- I don't have anything to prove.
- من چیزی برای ثابت کردن ندارم. (احتیاجی نیست / ندارم چیزی را ثابت کنم )
- anything
- (در جملات مثبت) هر چیز
- (در جملات منفی) هیچ چیز
http://www.macmillandictionary.com/pronunciation/american/anything
مثال مهم:
- I'll prove you wrong.
- من ثابت خواهم کرد که تو در اشتباهی (یا حرفی که میزنی حقیقت نیست )
- He feels he has to prove himself to others.
- او احساس میکند که مجبور است خودش را به بقیه ثابت کند.
- ۹۴/۰۹/۱۳